Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (7278 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Großnichte {f} U دختر پسر خواهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Nichte {f} U دختر برادر یا خواهر
Other Matches
Enkeltochter {f} U دختر نوه [دختر پسر یا دختر دختر]
weibliches Geschwisterkind {n} U خواهر
Schwester {f} U خواهر
Schwager {m} U شوهر خواهر
Halbschwester {f} U خواهر ناتنی
Stiefschwester {f} U خواهر ناتنی
Schwesterchen {n} U خواهر [خطاب]
Schwesterherz {n} U خواهر [خطاب]
Geschwister {pl} U خواهر و برادران
geschwisterlich <adj.> U خواهر و برادرانه
Neffe {m} U پسر خواهر
Großneffe {m} U بچه پسر خواهر
Geschwisterkind {n} U یک بچه از خواهر و برادران
geschwisterlich <adj.> U مانند خواهر و برادر
seine stets fröhliche Schwester {f} U خواهر همیشه خوشحال او
Neffe {m} U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
Schwesterherz, kannst du mir da helfen? U ای خواهر میتوانی به من با این کمک کنی؟
Halbschwester mütterlicherseits U خواهر امی [ناتنی از طرف مادر]
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهر من می گوید که مشتاق است با تو آشنا شود.
Er stand immer im Schatten seiner älteren Schwester. U او همیشه زیر نفوذ خواهر بزرگش بود.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Enkelin {f} U دختر دختر
Tochter {f} دختر
Erbtochter {f} U دختر خلف
Enkeltochter {f} U دختر دختر
Enkelsohn {m} U پسر دختر
Enkel {m} U پسر دختر
Enkelin {f} U دختر پسر
Lebensgefährtin U دوست دختر
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Geliebte {f} U دوست دختر
Enkeltochter {f} U دختر پسر
Cousine {f} U دختر دایی
Cousine {f} U دختر خاله
Cousine {f} U دختر عمه
Cousine {f} U دختر عمو
Base {f} U دختر عمه
Base {f} U دختر خاله
Callgirl {n} U دختر تلفنی
Erbtochter {f} U وارث [دختر]
Dorfmädchen {n} U دختر دهاتی
Flittchen {n} U دختر هرجایی
Callgirl {n} U دختر تن فروش
Blumenmädchen {n} U دختر گل فروش
Base {f} U دختر دایی
Base {f} U دختر عمو
Blondine {f} دختر مو بور
Großnichte {f} U دختر پسر برادر
Gazale [ein Mädchenname] غزاله [اسم دختر]
Backfisch {m} U دختر نوجوان و نادان
Aschenputtel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Aschenbrödel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Mumu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Muschi {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Musche {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Schneckchen {n} U آلت تناسلی دختر بچه
Lulu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
Frauen aufreißen <idiom> U دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Großneffe {m} U پسر پسربرادر زن یا پسر خواهر شوهر وغیره
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Bräute aufreißen gehen <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Das ist ein prima Mädchen, die ist unheimlich auf Draht. U این دختر محشری است. این [زن] خیلی باهوش و زرنگ است.
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Enkelsohn {m} U پسر نوه پسر [پسر یا پسر دختر]
Recent search history Forum search
1شوهر خواهر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com